هوراااااااااااااااا بازم تولد
جمعه ای که گذشت من و بابایی و پارسا جونی برای شام به جشن تولد محمد رضا جون (پسرعموی پارسا) دعوت بودیم. همه عمه جونا و عمو جونای پارسا هم بودند. برای همین ما بعد از ظهر از سنگده حرکت کردیم و رفتیم سمت روستای ریکنده که عموجون نایب اونجا خونه ییلاقی داره. توی راه الهه جون هم همراه ما اومد و همین باعث شد که خوشحالی پارسا چند برابر شد و از اول راه رفت توی بغل الهه جون نشست و تا آخر راه بازی کرد و خندید. ساعت 7 رسیدیم خونه عموجون.چون حیاط خونه عمو جون اینا یه عالمه گل های خوشگل داره من همون اول سریع شروع کردم به عکس گرفتن از پارسا تا هوا تاریک نشده کلی ازش عکس گرفتم. ...