نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

هوراااااااااااااااا بازم تولد

  جمعه ای که گذشت من و بابایی و پارسا جونی برای شام به جشن تولد محمد رضا جون (پسرعموی پارسا) دعوت بودیم. همه عمه جونا و عمو جونای پارسا هم بودند. برای همین ما بعد از ظهر از سنگده حرکت کردیم و رفتیم سمت روستای ریکنده که عموجون نایب اونجا خونه ییلاقی داره. توی راه الهه جون هم همراه ما اومد و همین باعث شد که خوشحالی پارسا چند برابر شد و از اول راه رفت توی بغل الهه جون نشست و تا آخر راه بازی کرد و خندید. ساعت 7 رسیدیم خونه عموجون.چون حیاط خونه عمو جون اینا یه عالمه گل های خوشگل داره من همون اول سریع شروع کردم به عکس گرفتن از پارسا تا هوا تاریک نشده کلی ازش عکس گرفتم. ...
31 ارديبهشت 1391

ماجرای سنگده رفتن پارسا به همراه الینا

  سلام دوست جونیا.خوبیــــــــــــــــــــد؟   ما که خیلی خوبیم.حالا براتون از روزهایی که گذشت بگم: هفته پیش  پنج شنبه ، ما و الینا و مامان و باباش رفتیم سنگده. خیلی خوش گذشته بود.کلی با هم گفتیم و خندیدیم. پارسا و الینا هم یه کم با هم خوب بودن و بازی می کردن و یه کم هم به همدیگه گیر میدادن ، خلاصه یه جوری با هم سر می کردن.   واسه دیدن و خوندن بقیه ماجرا برید به ادامه مطلب:   یکی از بازی های این دوتا وروجک ، مورچه بازی بود پارسا مورچه پیدا می کرد و با یدونه از آجر های خونه سازی می رفت سراغ اون بینواها و اونها رو به دام می...
25 ارديبهشت 1391

روز مامانی ها مبارک

آرزویم این است که دلت خوش باشد نشود غصه دمی نزدیکت لحظه هایت همه زیبا باشد از خدا می خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و نباشی دلتنگ مامانای گل و مهربون ، روزتون مباررررررررررررررررک روز خود خودمون مبارک   ایشالله هر کسی هم که امسال مامان نیست سال دیگه این موقع مامان شده باشه   هوراااااااااااااااااااااااااااااا   بزنیم به افتخار خودمون دست قشنگه رو     ...
21 ارديبهشت 1391

پارسا سبیلو وارد می شود !!!!

  فوق العاده         فوق العاده پارسای مامان سبیل در آورده !!!!!!!!!!! اگه دوست دارید بدونید که ماجرای سیبیلو شدن پارسا چیه پس فوری برید به ادامه مطلب : ایناهاش اینم پارسا سیبیلویی که گفتم جیگر مامان وقتی که می خواد سس و ماست بخوره دلش نمیاد تنها بخوره و برای همین به مماخش و صورتش و تازه به سفره و فرش هم میده           عشق منی به خدا ...
21 ارديبهشت 1391

پارسا در گردش شبانگاهی

دیشب بعد از شام یهویی تصمیم گرفتیم که بریم پارک بگردیم. به پارسا که گفتیم داشت بال در می آورد دیگه انقدر بیرونی شده که اگه بخوایم در مورد بیرون رفتن تصمیم بگیریم باید اول یواشکی با هم صحبت کنیم و وقتی که قطعی شد به پارسا بگیم وگرنه لج می کنه که حتماً بریم بعد من یه مقدار آلوچه و  یه فلاسک آب جوش با چند تا کافی میکس و کیکی که خودم پخته بودم رو گذاشتم توی سبد تا ببریم وقتی داشتیم حرکت می کردیم بابایی گفت :دوچرخه پارسا رو هم ببریم. دیگه پارسا با شنیدن اسم دوچرخه اش نفهمید پله های دو طبقه رو چه طوری رفت پایین. وقتی هم رفتیم پارک تمام مدت داشت دوچرخه بازی می کر...
20 ارديبهشت 1391

پارسا مهمون الینا خانومه

دیشب شام خونه الینا جون(دخمل دوست بابایی) دعوت بودیم. پارسا بعد از ظهر به عشق این خوابید که وقتی بیدار شد بریم خونه الینا. واسه همین هم وقتی که بیدار شد دیگه منتظر بابایی نموندیم و من و پارسا خودمون ساعت 6:30 پیاده رفتیم خونشون و توی راه پارسا برای خودش و الینا پفیلا خرید. اولش هردوتا یه کم از هم فاصله می گرفتن ولی به نیم ساعت نکشید که انگار توی خونه بمب ترکونده بودند. به طرز وحشتناکی توی خونه اسباب بازی پخش شده بود. من و مامان الینا 5 یا 6 باری اسباب بازیها رو جمع کردیم ولی 5 دقیقه بعد دوباره خونه به همون حالت قبلی بر می گشت. خلاصه موقع شام شد و شام خوردیم و بعد دسر و میوه خو...
19 ارديبهشت 1391

پارسایی عشق فرمون

              آخ جون ، نمی دونید چه کیفی داره وقتی باباجون برای کاری از ماشین پیاده میشه اون وقت من می مونم و یه ماشین و یه فرمون و البته یه مامانیه عشق عکس حالا واسه دیدن عکسام برید به ادامه مطلب : بدویید تا بابایی نیومده   هـــــــــــــــــــــــــن هــــــــــــــــــــــــن        برید کناااااااااااااااااار من جایی رو نمی بینم        مامانی دوست دالی کجا بییم ؟    ...
17 ارديبهشت 1391

دایره لغات طوطی شیرین زبون خونمون(3)

        جدیدترین جمله سازی پارسا ( ورژن 2012): وقتی می خوام جارو بکشم میگه : مامانی می خوای اینجا رو جارو بکشی آره ه ه ه ه ه ه ؟(و من دلم ضعف میره برای این آره گفتن قشنگت در قالب یک جمله  سوالی) یا وقتی دستم رو بریده بودم گفت :مامانی دستت بو شد آره ه ه ه ه ه ه ه ؟ ( واسه این جمله هات می میرم ) وقتی کار اشتباهی می کنه : مامانی بیشَشید(ببخشید) و در ادامه تند و تند بوسم می کنه قبل از انجام عمل جیش و پی پی در مای بیبی : پارسا پی پی داره (خودش رو همیشه سوم شخص خطاب می کنه) و کاری هم نداره که غریبه اونجا نشسته باشه یا نه وقتی از ما چیزی می خواد میگه : لطفا...
17 ارديبهشت 1391

عکسهایی از پارسا و سنگده (1)

 یک سری عکس قشنگ از یکی یدونه مامان و مناظر سنگده براتون میذارم ، امیدوارم که خوشتون بیاد.    اینجا گل من وسط یه عالمه گل نشست تا ازش عکس بگیرم.   واسه دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب :    من این کوچه رو خیلی دوست دارم و اسمش رو هم کوچه رویایی گذاشتم ببینید چقدر قشنگ و سرسبزه    این عکس رو از بالای پل گرفتم    توی این عکس پارسا جونم خودش رفت نزدیک گاوه ایستاد و گفت :مامانی عکس بیگیر    این بوقلمون ها هم که هروقت ما میریم س...
14 ارديبهشت 1391

پارسا و سنگده و یک عااااااالمه مهمون

  سلام دوست جون جونیا.خوبید ؟ دلم براتون تنگ شده بود آخه چند روزی بود که نتونستم بیام نت ، حالا دلیلش رو بهتون میگم: هفته پیش ، ظهر سه شنبه من و بابا مجتبی و پارسا رفتیم سمت سنگده چون چهار شنبه تعطیل بود واسه همین هم ما زودتر از شهر زدیم بیرون تازه فرداش هم یک عالمه مهمون عزیز قرار بود بیان خونمون (سنگده) بعد از اینکه ما به سنگده رسیدیم سریع خونه رو مرتب کردیم و وسیله ها رو جابجا کردیم . یک ساعت بعد خاله جون اینا از تهران اومدند و بعد از اونها هم دایی جون محمد اینا و عمه جون و همه عمو جونا با بچه هاشون و مامان ستاره ، پشت هم رسیدند و خونمون حسابی شلوغ شده بود و دیگه صدا به صدا نم...
11 ارديبهشت 1391